شاعرانه
اینک
خراب و خسته و خاموش
در انتهای یک شب زخمی
خاموش مانده ام
تقویم روزهای جوانی
تنها به فصل زرد خزان
برگ میخورد
باران هوای حوصله ام را زخم میزند
پاییز بکر و دست نخورده این روزهای تلخ
بر تاقچه نشسته و
لبخند میزند
بــــدرود روزهــــای خیالـــی